جدول جو
جدول جو

معنی گواه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

گواه آوردن
شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
تصویری از گواه آوردن
تصویر گواه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
گواه آوردن
(سَ اَ دَ زَ دَ)
گواه کردن. شاهد آوردن. گواه گرفتن. رجوع به گواه کردن و گواه گرفتن شود، مناجات کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گواه آوردن
شاهد آوردن گواه گرفتن
تصویری از گواه آوردن
تصویر گواه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
پناهیدن، به کسی یا جایی پناهنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بِ سَ خوَرْ / خُرْ دَ)
حمل گوشت، چاق شدن. فربه شدن، گوشت گرفتن، چنانکه خشکی یا زخم در حال التیام
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ کَ دَ)
آوردن مذهب. آوردن آیین و رسم. طریقه و شیوه ای پیش کشیدن. رسم و سنتی پیشنهاد کردن. سنتی ارائه کردن. شیوه و رسمی پیش گرفتن:
ز هرسو سلاح و سپاه آوریم
به نوی یکی تازه راه آوریم.
فردوسی.
چو از کین و نفرین بپرداخت شاه
بدانش یکی دیگر آورد راه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ تَ)
ضم. تکنیع. (تاج المصادربیهقی). گرد کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عسیل، جاروب عطار که آنچه بصلایه سایند بدان واهم آورند. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(زَ تَ کَ دَ)
گذشتن. عبور کردن، مرور کردن:
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم.
حافظ.
عماری دار لیلی را که مهدماه در حکم است
خدایا در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رِ تَ)
یا گیاخوردن. خوردن نبات و علف خوردن. چریدن:
گیا گر خورد جانور باک نیست
چرا جانور جانور را چراست.
منوچهری.
گفت درویش من نخواهم چیز
من توانم گیاه خوردن نیز.
مکتبی.
تبقﱡل، گیاه خوردن. (دهار) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ گُ دَ)
رجوع به گلوله خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
کلام را اطاله ندادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ دَ)
ارقاد. (یادداشت بخط مؤلف). موجب خواب شدن. بخواب بردن:
سایه خواب آرد تو را همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ سَ)
مرکّب از: ب + راه + آوردن، ارشاد کردن. هدایت کردن، راهی غیر راه متعارف خانه که از آنجا نیز آمدوشدکنند. (برهان) (ناظم الاطباء)، رجوع به بربار شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پناهیدن. التجاء. ملتجی شدن:
بیش از این از من نمی آید که آوردم پناه
از تف دوزخ بخاک آستان این جناب.
مفید بلخی.
تعفﱡق، پناه آوردن بکسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ دَ)
گواه گرفتن. شاهد گرفتن. اشهاد. (زوزنی). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) :
سوگند خورد چرخ که با او وفا کند
بر خویشتن فریشتگان را گواه کرد.
سعدی (از آنندراج).
وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیاه خوردن
تصویر گیاه خوردن
اکل نبات خوردن رستنیها
فرهنگ لغت هوشیار
آوردن و حمل گوشت، فربه شدن چاق شدن، پرده ای از گوشت پدید آوردن (زخمی که در حال التیام است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
پناهیدن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه آمدن
تصویر گواه آمدن
شاهد بودن حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
استشهاد، گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار